سپـﯦـــددشـﭠـــ سراﮮهمـﮧ

شـﮩࢪﮮ دࢪ مـࢪڪز آبشاࢪهاﮮ بـﭔشـﮧ ،گـࢪﭔﭞ،چڪان،ﭡـلـﮧ زنگ(شوﮮ)

ڪلامـ - خاطرﮪ شـﮩـدا 18 / 10

کلام  خداوندا ! برای این که لذت ایمان را بچشم، دروغ را حتی به شوخی به زبانم جاری مکن. شهيدعلي علوي

 خاطره : «آقا مرتضى، مصطفى را نديدى؟ فرستادمش دنبال چرم. هنوز برنگشته!» چرم را انداخته بود توى آب، نشسته بود لب حوض كتاب مى خواند. يك دستش كتاب بود، يك دستش توى حوض. اوستا به مرتضى گفت «حيفِ اين بچه نيست مى آريش سر كار؟ ببين با چه عشقى درس ميخونه. برادر بزرگش هستى. بايد حواست به اين چيزها باشه.» مرتضى گفت «خودش اصرار مى كنه. دلش مى خواد كمك خرج مادر باشه. درسش رو هم مى خونه. كارنامه اش رو ديدم. نمره هاش بد نيست.» شهید مصطفي رداني پور

منبع : برگرفته از مجموعه كتب يادگاران | انتشارات روایت فتح | نفيسه ثبات

 

ܓ  ܓ به اميد ظهور حضرت حجة ابن الحسن العسكري (عج) كه صد البته نزديك است  ܓ  ܓ 

[ جمعه 18 دی 1394برچسب:شهید مصطفي رداني پور, ] [ 6:40 ] [ مـﭔﻼد♥ڪـࢪدﮮ ] [ ]